کد مطلب:319050 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181

گوش بنما حکایتی دیگر


ضمن این داستان باب سقر [1] .

گوش بنما حكایتی دیگر



بدزنی مظهر جدال و لجاج

نام او بوده است زرین تاج



ام سلمه تو كنیه اش می دان

قرةالعین [2] را لقب می خوان



اهل قزوین بد این زن طالح

بود دخت محمدصالح



گر كه تاریخ مولدش پرسی

گویمت یك هزار و دو صد و سی [3] .



سه عمو داشت این زن شیاد

دان محمدتقی، علی و جواد




بد محمدتقی عم اكبر

عم اوسط جواد، علی اصغر



خدمت باب و عم اكبر خود

كرده تحصیل تا كه فاضله شد



چون به حد بلوغ و رشد رسید

رخت خود را به بیت شوی كشید



ابن عمش كه بود صاحب فر

شد بر او همسر و بر او شوهر



شوهرش نام وی محمد بود

عالم از فضل رب سرمد بود



از چنین شوهر نكو بنیاد

شدی از بهر وی سه تن اولاد



عم اصغر الا كه بینائی

بود شاگرد شیخ احسائی



هم هواخواه سید رشتی

این درو كرد هر چه او كشتی



بود از مخلصان درگاهش

پیروی می نمود از راهش



این زن نابكار ملحد پست

به عموی عزیز خود پیوست




از طریق عموی كوچك خود

از مریدان شیخ و سید شد



می گرفتی تماس با كاظم

از طریق عریضه او دائم



مشكلی گر كه روی می آورد

حل مشكل برای او می كرد



تا كه شد خوب از مریدانش

یعنی از آن دراز گوشانش



الغرض این زن سخیف و پلید

دل ز اولاد و شوی خویش برید



به سوی كربلا [4] روان گشتی

تا رسد نزد كاظم رشتی



تا كه این زن رسید در آنجا

رخت بربست كاظم از دنیا



نرسید او به خدمت مولی

شد مبدل سرور او به عزا



اندكی اندر آن دیار بزیست

تا كه بیند كه ركن رابع كیست



رفت كاظم زمانی از دنیا

كه به شیراز بود باب دغا




می نمود او به هر طرف روئی

تا كه پیدا نمود بشروئی



از طریق حسین [5] خانه خراب

شدی از پیروان سید باب



خواهشی كرده بود قرةالعین

كه به هر كس مرید گشت حسین



زود او را كند از آن آگاه

تا كه او هم بیفتد اندر چاه



الغرض آن حسین گوش دراز

كرد آهنگ بلده ی شیراز



رفت و افتاد در میان عذاب

گشت یعنی مرید سید باب



مژده دادی به باب خوش حسین

می شود پیرو تو قرةالعین



بهر او وصف قره كرد بیان

كه بود او چنین و اوست چنان



او بود صاحب كمال و هنر

او بود چهره اش چو قرص قمر




تا كه وصفش شنید سید باب

دل او بهر قره گشت كباب



نامه ئی را نوشت سید باب

كرد در نامه اش به قره خطاب



من چه دانم چه بود آن خامه

یا چه بود آن خطاب در نامه



گر كه خواهی شوی تو آگه از آن

رو تو آن نامه را بگیر و بخوان




[1] چون علي محمد خود را باب علم لم يزل و باب مهدي موعود مي دانست و لياقت چنين معني را نداشت ما او را به باب سقر لقب داديم.

[2] اين لقب را سيد كاظم رشتي به زرين تاج داده است.

[3] 1230 هجري قمري.

[4] قرةالعين سنه ي 1259 هجري عازم عتبات گرديد.

[5] يعني حسين بشروئي.